از اینکه یک نفر بنشیند دم گوشم و شروع کند به حرف زدن متنفرم. از اینکه متوجه نشود اهمیتی به حرف هایش نمی دهم متنفرم. از اینکه مدام سوال بپرسد و مرا از دنیای خودم بیرون بکشد متنفرم. از آدم های وراج که حرف هایشان تمامی ندارد متنفرم. از آدم هایی که با خودشان حرف می زنند متنفرم. از اینکه آدم ها بنشینند کنارم و با هم صحبت کنند متنفرم. از همه ی این ها متنفرم. متنفرم. متنفرم. از این آدم ها متنفرم. از کسانی که نمی توانند درکم کنند . از آدم هایی که به زور خودمشان را می چسبانند به من تا حرف بزنند یا از من حرف بکشند متنفرم. از آدم ها متنفرم. از خانواده ام متنفرم. از قوم و خویشم. از دوستانم. از کسانی که سوالاتشان تمامی ندارد متنفرم. از همه ی این ها متنفرم. از این دخترها متنفرم. این ها آمده ان تا مرا با خودشان یکی کنند. آمده اند حرف هایشان را بریزند توی مغز من. می خواهند مغزم را شست و شو بدهند. کاش می توانستم دهانم را باز کنم و با تمام وجود عربده بزنم از همه شان متنفرم. کاش. کاش گورشان را گم کنند.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها